سفارش تبلیغ
صبا ویژن
» درباره ما

امام خمینی رحمة الله علیه: ما مفتخریم که کتاب نهج البلاغه که بعد از قرآن، بزرگ ترین دستور زندگی مادی و معنوی و بالاترین کتاب رهایی بخش بشر است و دستورات معنوی و حکومتی آن بالاترین راه نجات است، از امام معصوم ماست.

» نویسندگان
» مدیر وبلاگ: سجاد رحیمی [20]
» علی شریفی [52]
» پیمان پربها [30]
» صادق فرامرزی [6]
» پیوندهای وبگاه
» پیوندهای روزانه
» دیگر امکانات
» آخرین مطالب
» آرشیو مطالب
» موضوعات مطالب
» برچسب‌ها
» طراح قالب

شهدای کازرون

گروه معارف نهج البلاغه مجمع قاریان و حافظان فولادشهر گروه معارف نهج البلاغه مجمع قاریان و حافظان فولادشهر
+ نوشته شده توسط صادق فرامرزی در جمعه 92/9/15 و ساعت 10:20 عصر | نظر

 سلام به عاشقان راه هدایت

ترجمه‏ایی از بخش لغات نهج البلاغه صبحی صالح (طبق جلسات هفتگی انس با نهج البلاغه در مجمع حافظان قاریان فولادشهر) در نظر گرفته شده؛او که در انتهاى نهج البلاغه خود بخشهاى ارزشمندى را آورده است، قسمت عمده‏اى را به تشریح و توضیح لغات اختصاص داده که مجموعا بیش از 5000 واژه را شامل می‏شود و به مقدار زیادى می‏تواند ما را در آشنائى با لغات کاربردی نهج البلاغه کمک کند. على رغم تلاشى که در جهت تنقیح و تصحیح این متن انجام شده، در عین حال نمیتوان مدعى شد که این  عارى از نقص بوده و بی ‏نیاز از راهنماییها و ارشادات صاحب نظران می ‏باشد، زیرا هر امرى، چنین اقتضائى را دارد، خصوصا که با بضاعتى مزجى فراهم آمده باشد. بنابر این، امید آنست که نقد ناقدان و نظر صاحب نظران اندیشمند، چراغى فرا راهمان روشن سازد، تا در پرتو آن با توفیقات الهى بتوانیم خدمتى مفیدتر و ارزنده تر را ارائه دهیم.

نکته:

اکثرا در متن عربى عین ترکیب به کار رفته در نهج البلاغه نیامده بلکه از مشتقات آن استفاده شده است ولى در ترجمه، براى دریافت بهتر معنا، عین همان ترکیب آورده شده است.

این گفتار را با مسئلت توفیق از خداوند، به پایان میبریم و از او می خواهیم که صدق در گفتار، اخلاص در عمل و بصیرت در دین را بر ما عطا فرماید.

"و آخر دعوانا ان الحمد لله ربّ العالمین‏"
جهت آشنایی و مطالعه شرح لغات حکمت های 1 تا31 نهج البلاغه که در جلسات نهج البلاغه خوانی خوانده شده است به ادامه مطلب مراجعه کنید:

 

بخش حکمتها

حکمت 1 

ابْنُ اللَبُون

بچه شتر دو ساله.

حکمت 2

ازْرى بِنَفْسِهِ

خویش را کوچک کرد.

اسْتَشعَرَ

لباس زیرین قرار داد، یعنى با طمع خو گرفت.

امَّرَ لِسَانَهُ

زبانش را فرمانروا کرد.

حکمت 3

الْمُقِل

فقیر.

حکمت 4-3

الْجُنَّة

سپر.

حکمت 6-5

الحِبَالَة

دام، تور صیادى.

الِاحْتِمال

تحمل آزار.

حکمت 8-7

یَنْظُرُ بِشَحْمٍ

با قطعه پیهى (حدقه) می‏بیند.

یَتَکَلّمُ بِلَحْمٍ

با گوشت پاره‏اى (زبان) سخن می گوید.

یَسْمَعُ بِعَظْمٍ

با استخوانى (گوش میانى) می‏شنود، (توضیح) اینکه گوش از سه قسمت خارجى، میانى و داخلى تشکیل یافته، گوش خارجى که به چشم دیده میشود ارتعاشات اصوات را می‏گیرد و به پرده صماخ منتقل میکند و گوش میانى بواسطه استخوانها، آن را به گوش درونى رسانده و از آنجا به وسیله عصب شنوایى به مغز انتقال می‏یابد).

حکمت 13

اطْرَافُ النِّعَم

آغاز نعمتها.

اقْصَاهَا

انتهاى آن.

حکمت 14

اتِیحَ لَهُ

برایش مقدر شد، فراهم و مهیا شد.

حکمت 15

الْمَفْتُون

در فتنه افتاده، به فتنه گرفتار شده.

حکمت 16

الْحَتْف

مرگ.

حکمت 17

غَیِّرُوا الشَیْبَ

پیرى را (با خضاب) تغییر دهید، یعنى سفیدى موها را با خضاب کردن تغییر دهید تا دشمن شما را پیر و ناتوان نپندارد.

قُلٌّ

اندک، کم، یعنى پیروان اسلام اندک بودند.

النِطَاق

کمر بند پهن.

اتَّسَعَ نِطَاقُهُ

کنایه از گسترش و توسعه است.

الجِران

جلو گردن شتر که به هنگام استراحت بر زمین می ‏گذارد، مجازا به معناى ثبوت و استقرار است

حکمت 19-18

الْعِنان

زمام، افسار.

عَثَرَ بِاَجَلِهِ

در کام مرگ افتاد، (قبل از آنکه به آرزویش برسد).

حکمت 20-19

عَثَرَات

لغزشها.

اقِیلُوا عَثَراتِهِمْ

لغزشهایشان را اغماض کنید.

حکمت 21-20

قُرِنَتِ الْهَیْبَةُ بِالْخَیْبَة

ترس با ناامیدى مقرون شد، یعنى کسى که از چیزى بترسد از رسیدن به آن مأیوس خواهد شد.

الْحَیَاءُ بِالْحِرْمان

شرم با محرومیت (مقرون شد)، یعنى کسى که در بدست آوردن چیزى بیش از حد خجالت بکشد، از آن محروم میشود

حکمت 27-26

امْشِ بِدائِک

با بیماریت بساز، یعنى مادامى که تحمل بیمارى برایت آسان است و قادر به انجام کارهاى خود هستى، بر بیمارى شکیبا باش.

حکمت 29-28

اذا کُنْتَ فِى ادْبَارٍ

هنگامیکه (به مرگ) پشت کرده و واپس می‏روى.

الْمَوْتُ فِى اقْبالٍ

مرگ در حال پیش آمدن است.

حکمت 31-30

الشَفَق

خوف، ترس.

تَاَوُّلِ الْحِکْمَة

پى بردن به دقائق حکمت.

العِبرَة

عبرت و پند گرفتن از احوال دیگران.

سُنَّةُ الَاوَّلِین

طریقه و روش پیشینیان.

غَوْرُ الْعِلْم

سرّ و باطن علم.

زُهْرَةُ الْحُکْم

داورى نیکو، قضاوت صحیح.

الشَرَائِع

جمع «شریعة»، در اصل محل ورود به آبشخور را می گویند و در اینجا مقصود شرائع احکام دین است.

صَدَرَ عَنْ...

بازگشت، یعنى بعد از آنکه از سرچشمه دین نوشید، براى بهره‏مند کردن دیگران بازگشت.

الْمَواطِن

جمع «موطن»، میدان‏هاى جنگ.

الشَنَآن

بغض، کینه، عداوت.

التَعَمُّق

در امرى دقت بسیار کردن، مقصود در اینجا کنجکاوى در پندار و اوهام است.

الزَیْغ

کناره گیرى و انحراف از راه حق و تمایل بسوى هوى و هوس.

الشِّقَاق

عناد، دشمنى.

لَمْ یُنِب

باز نگشت.

وَعُرَ

ناهموار و صعب العبور شد.

اعْضَلَ عَلَیْهِ امْرُه

کارش بهم پیچیده و معضل شد و او را عاجز و درمانده ساخت.

التَّمارِى

مجادله، جدل کردن براى غلبه و پیروزى نه براى احقاق حق.

الْهَول

ترس.

التَّرَدُّد

شک و دو دلى که مانع تصمیم قاطع شود.

الِاسْتِسْلَام

خود را تسلیم حوادث کردن، تسلیم پذیرى.

الْمِراء

جدال.

الدَیْدَن

عادت.

لَمْ یُصْبِحْ لَیْلُهُ

شبش صبح نشد، یعنى از تاریکى شک بسوى روشنائى یقین خارج نمی ‏شود.

نَکَصَ عَلى عَقِبَیهِ

به قهقرا بازگشت.

الرَّیْب

ظن، گمان، یعنى کسى که در گمانش مردد است و قادر به تصمیم قاطع نیست.

وَطِئَتهُ

او را لگد مال کرد.

سَنَابِک

جمع «سنبک»، نوک سم حیوان

ادامه لغات انشاءالله در جلسات آتی ارائه خواهد شد.

ملتمس دعا

 

 

 

 

 

 



.: Web Design By : 1100Shahid :.