سفارش تبلیغ
صبا ویژن
» درباره ما

امام خمینی رحمة الله علیه: ما مفتخریم که کتاب نهج البلاغه که بعد از قرآن، بزرگ ترین دستور زندگی مادی و معنوی و بالاترین کتاب رهایی بخش بشر است و دستورات معنوی و حکومتی آن بالاترین راه نجات است، از امام معصوم ماست.

» نویسندگان
» مدیر وبلاگ: سجاد رحیمی [20]
» علی شریفی [52]
» پیمان پربها [30]
» صادق فرامرزی [6]
» پیوندهای وبگاه
» پیوندهای روزانه
» دیگر امکانات
» آخرین مطالب
» آرشیو مطالب
» موضوعات مطالب
» برچسب‌ها
» طراح قالب

شهدای کازرون

گروه معارف نهج البلاغه مجمع قاریان و حافظان فولادشهر گروه معارف نهج البلاغه مجمع قاریان و حافظان فولادشهر
+ نوشته شده توسط صادق فرامرزی در پنج شنبه 92/11/17 و ساعت 10:51 عصر | نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

جهت آشنایی و مطالعه شرح لغات حکمت های 101 الی 131 نهج البلاغه به ادامه مطلب مراجعه کنید:


حکمت101

اسْتِصْغَارُهَا لِتَعْظُمَ

کوچک شمردن نیاز، تا قضاء آن بزرگ و ارزشمند شود.

اسْتِکْتامُها

پنهان داشتن آن.

لِتَهْنُؤَ

تا گوارا (و قابل استفاده) باشد

حکمت 102-98

الْماحِل

کسى که در میان مردم بد گوئى و سعایت میکند.

لا یُظَرَّفُ

زیرک شمرده نمی ‏شود.

لا یُضَعَّفُ

ضعیف شمرده نمی شود.

الْغُرْم

غرامت، تاوان.

الْمَنَّ

منت.

اسْتِطالَة

تفوق طلبى، برترى جوئى.

حکمت 104-101

الرَّامِق

بیدار.

شِعاراً

لباس زیرین، منظور در اینجا، آهسته خواندن قرآن است.

براى عبرت و پندگیرى و تفکر در دقائق آن.

دِثَاراً

لباس رو، یعنى ظاهر و آشکار دعا می ‏کنند.

قَرَضُوا الدُّنیا

(پیوند با) دنیا را بریدند، (چنانکه قیچى پارچه را از هم می‏درد).

عَلى مِنْهاجِ الْمَسِیح

به روش زاهدانه حضرت مسیح.

العَشّار

مأمور مالیات، کسى که ده یک اموال را می گیرد.

الْعَرِیف

جاسوس، خبرچین.

الشُرْطِى

منسوب به «شرطة»، اعوان و انصار حاکم، پلیس

حکمت 105-102

فَلَا تَنْتَهِکُوها

پس حرمت محرمات را با انجام آنها هتک نکنید.

فَلَا تَتَکَلّفُوها

خود را بجهت آن به تکلف و زحمت نیندازید

حکمت 108-105

النِیاط

رگى که قلب از آن آویخته شده، و حیات انسان به آن وابسته است.

الْبَضْعَة

یک قطعه گوشت، مقصود در اینجا قلب است.

سَنَحَ

ظاهر و آشکار شد، رخ داد.

التَحَفُّظ

نگهدارى و مراقبت، حفظ کردن.

الْغِرَّة

غفلت، بیخبرى.

اسْتَلَبَتْهُ الْغِرَّة

غفلت او را ربود (و از رشد و کمال دورش ساخت).

افادَ مَالًا

از مالى سود برد.

الْفَاقَة

فقر.

جَهَدَهُ

او را خسته کرد.

کَظّتْهُ

او را به سختى و رنج انداخت.

الْبِطْنَة

پرخورى بحدى که تنفس دشوار شود

حکمت 109-106

النُمْرُقَة

بالش، پشتى.

الْغَالِى

غلو کننده.

حکمت 110-107

لَا یُصانِعُ

مدارا و سازش نمی ‏کند.

لَا یُضارِعُ

مشابه نمی ‏شود، یعنى در عمل مشابه اهل باطل نمی شود.

لَا یَتَّبِعُ الْمَطامِع

پیرو طمعها نمی ‏شود.

حکمت 111-108

تَهَافَتَ

شکافت و فرو ریخت.

حکمت 113-109

اعْوَد

سودمندتر.

الْعُجْب

خود پسندى.

حکمت 114-110

الْحَوْبَة

گناه.

غَرَّرَ

خویش را به خطر انداخت

حکمت 115

یَفْنى بِبَقائِهِ

با بقاء خود فانى میشود، یعنى هر قدر از عمرش (بقایش) می گذرد به مرگ نزدیکتر میشود.

یَسْقَمُ بِصِحَّتِهِ

با صحتش بیمار میشود یعنى با گذشت دوران سلامتى به پیرى و بیمارى نزدیک میشود.

یُؤْتى مِنْ مَأْمَنِه

در امن گاهش بر او فرو می ‏آید، یعنى مرگ در جائى قرار دارد که مأمن انسان محسوب میشود و آن عبارت از بدن و دنیاى اوست، که اسباب مرگ در درون آن نهفته شده است

حکمت 116-112

الْمُسْتَدْرَج

فریب داده شده، کسى‏که خداوند نعمت‏هایش را پیاپى به او می ‏دهد ولى او به جاى شکر، کفران میکند.

ابْتَلى

امتحان کرد.

الِامْلَاء

مهلت دادن.

حکت 117-113

مُحِبٌّ غَال

دوست غلو کننده.

مُبْغِضٌ قَال

دشمن پر کینه.

حکمت 122-118

سَفْر

جمع «سافر»، مسافران.

نُبَوِّئُهُمْ

آنها را فرو می ‏آوریم.

اجْداثُهُمْ

قبرهایشان.

تُراثُهُمْ

میراث‏شان.

الْجَائِحَة

آفتى که اصل و فرع را از بین می برد

حکمت 123-118

خَلِیقَة

خوى، طبیعت.

حکمت 124-119

غَیْرَةُ الْمَرْاَةِ کُفْرٌ

غیرت زن (موجب) کفر است، زیرا لازمه آن حرام دانستن تعدد زوجات است.

غَیْرَةُ الرَّجَلِ ایْمَانٌ

غیرت مرد ایمان است، زیرا این غیرت موجب میشود که مرد از محارم الهى (مثل زنا و غیره) احتراز کند

حکمت 126-121

یَسْتَعْجِلُ الْفَقْرَ

با شتاب بسوى فقر می رود، یعنى بخیل با جمع آورى ثروت می ‏خواهد خویش را از فقر برهاند در حالیکه نیازهاى فعلى خود را بدلیل بخل، بر آورده نمی کند، از این جهت همیشه زندگى فقیرانه ‏اى دارد

حکمت 128-123

تَوَقّوُا الْبَرْدَ

خود را از سرما حفظ کنید.

تَلَقّوهُ

از آن استقبال کنید.

آخِرُهُ یُورِقُ

در پایانش برگ می‏رویاند، یعنى چون بدن تا آن هنگام به سرما عادت کرده، لذا سرما نه تنها ضررى ندارد بلکه مفید هم می باشد

حکمت 130-125

الْمُوحِشَة

وحشتناک.

الْمَحالّ

جمع «محلّ»، مکان، محل فرود آمدن.

الْمُقْفِرَة

خالى، عارى از سکنه.

الْفَرَط

پیشروان.

  الْتَبَع

تابع، پیرو.

حکمت 131-126

الْمُتَجَرِّمُ عَلَیْهَا

مدعى جرم علیه آن (دنیا).

اسْتَهْوَتْکَ

عقلت را ربود و ترا خوار و حیران ساخت.

الْمَصارِع

جمع «مصرع»، مکان سقوط، محل افتادن.

الْبِلى

پوسیدن و نابود شدن.

الثَرى

خاک.

عَلَّلْتَ

تیمار کردى.

تَسْتَوْصِفُ الَاطِبَّاءَ

از پزشکان درخواست نسخه و دستور العمل میکنى.

اشْفاق

خوف، ترس.

طِلْبَة

مطلوب، خواسته.

مَثّلَتْ لَکَ بِهِ الدُّنْیا نَفْسَکَ

دنیا هلاکت گذشتگان را براى تو مثلى قرار داد تا خود را از بر آن قیاس کنى و با آن بسنجى.

تَزَوَّدَ مِنْها

از دنیا (براى آخرت)، ره توشه برگرفت.

آذَنَتْ

اعلام کرد.

بَیْنُهَا

دورى و زوال دنیا.

نَعَتْ نَفْسَها

فوت خود را خبر داد.

راحَتْ بِعَافِیَةٍ

شب را در سلامتى گذراند.

ابْتَکَرَتْ

صبح کرد.

فَجِیعَة

مصیبت سخت .

یاعلی ادرکنی

 




برچسب‌ها: سیری در فرهنگ لغات نهج البلاغه(بخش حکمتها)

.: Web Design By : 1100Shahid :.